بابا مساقبه مساقبه...
تلویزیون مسابقه داشت.:)
من: چی خوردی خاله؟
سید حمید: کامانی
من : چی ؟؟0-o
سید حمید : کامانی سالاد کامانی
سلاد ماکارانی خورده بود :|
داشتیم تو خیابون میرفتیم ...
سید حمید : خاله خاله کُمپِ بنزی ...کُمپِ بنزی...
منظورش پمپ بنزین بود...
میخواستیم بریم بیرون..
داشتم روسری میپوشیدم ..
سید حمید:خاله چادر بپوش ..خاله چادر بپوش نگاه من کلاه پوشیدم !!!
مرد کوچولو و غیرتی من :)))
سید حمید:
مامان چه شربت بل جالبی درست کردی!!!!
ماماانش براش دمنوش به درست کرده بود
مامان:اخ دندونم درد میکنه!
سیدحمید:عزیزدلم خوشکلم بایدمسواک بزنی
چرامواظب نبودی!!!
مواظب باش
سیدحمید:
الوبابا جیگربخر.من جیگرمیخوام !مریض شدم بایدجیگر بخورم!
پ ن:اونوقت ما بچه بودیم اوج خواسته مون بستنی کیم بود:|
برنامه سیدحمید هرشب بعداز مراسم هیئت که لامپ هارو روشن میکردن!!
دایی موجتبی بیا اسیابگرد.!!با تمام جزئیاتش ....آسیا بشین....آسیا پاشو.و......
پ ن:دایی مداح هیئت عست وباید بعد مراسم اسیا بگرد بازی کنه:دی
عروسک صدادارخوند عععع Iloveyou
ترجمه سیدحمید : خاله میگه ععع الان میام
خخخخخ